نوشته های من را اهدا نکنید
نوشته های من را اهدا نکنید
شاید یکی از دغدغه های اصلی ام که همراه با نگرانی هم هست این باشد که بعد از مرگم بازماندگانم بروند سراغ دست نوشته های پنهانی و یا فایل هایی که با رمز در رایانه ام رمز گزاری شده اند و آن ها را بخوانند.
می دانم و مطمئن هستم که اگر بعد از مرگم این اتفاق بیفتد تنم در گور می لرزد . به حدی که دلم می خواهد زنده شوم و بیایم سروقت آن هایی که خیلی دوست دارند از کار من سر در بیاورند.
البته این احساس به معنای این نیست که من حتما دست نوشته هایی راز آلود و سرّی دارم و یا حتی به معنای این هم نیست که دراین دست نوشته ها دق و دلی ام را سر کسی خالی کرده باشم ، نه... ولی فقط می دانم که این حس آنقدر قوی است که گاهی به سرم می زند همه شان را بسوزانم یا دفن کنم.
از طرفی هم می گویم خدا را چه دیدی شاید من هم مثل برخی از نویسنده هایی که بعد از مرگ آثارشان چاپ می شود و مشهور می شوند نوشته ها یم لا اقل بعد از مرگ ارزشی پیدا کنند و خانواده ام بعد از انتشار آن ها معروفیت و محبوبیتی کسب کنند.
اما نه! هر چه با خودم کلنجار می روم می بینم اهداء اعضایم کار خیلی راحت تر و خداپسندانه تر از اهداء نوشته هایم هست. اصلا بعید می دانم هیچ نویسنده و یا حتی هیچ آدمی دلش بخواهد حتی بعد از مرگش خاطرات شخصی اش خوانده شود.
خوب به هر روی از اسمش هم مشخص است دیگر! خاطرات شخصی...خاطرات اولین عشق، خاطرات تلخ، شیرین، خاطراتی از روی خشم...نوشته های دلی...دلدادگی ها... رازها... علاقه ها...شیطنت ها... گناه ها...خیرها...
من همین جا وصیت می کنم #بعد از من نوشته هایم را اهدا نکنید...
اگر انسان زمان مرگش را می دانست لا اقل می توانست قبل از مرگ یکی از کارهایش همین باشد. سوزاندن دست نوشته ها و خاطرات خصوصی...
پ ن :باید برای این مساله راه حلی وجود داشته باشد.
با مطلبی در مورد آتش شهوت به روزیم
منتظر شما و نظرات زیباتون
التماس دعا
یا علی مدد
................................
گروه فرهنگی منتظران ظهور